سفارش تبلیغ
صبا ویژن

visperd

تمام هستی من ریخت... باز هم چیدم...

    نظر

   اولین مجموعه شعر دوست خوب شاعرم "حسین صفا" با نام"کنار پله تاریک و چند غزل برای زنم"توسط نشر "دارینوش" چاپ و منتشر شد.

خواندن اشعار این کتاب را به همه پیشنهاد می کنم نه به خاطر دوستی و ارادتم به صفا بلکه به خاطر دعوت به تجربه ی  یک احساس  ناب و تماشای تصویر تازه ای  از عشق و از جنس غزل حسین صفا...


مراکز فروش:
خانه شاعران ایران : تهران :انقلاب-روبروی دانشگاه تهران-پاساژفروزنده -کتابفروشی خانه شاعران ایران
نشر آبی : خ. کریم‌خان زند، مقابل خ. ماهشهر، پ. 109
خانه‌ی هنرمندان ایران : خیابان طا‌لقانی، خیابان موسوی شمالی(فرصت)، باغ هنر (کتابفروشی محوطه داخلی و خارجی )
دارینوش : خ شریعتی پایین تر از سینما فرهنگ نشر دارینوش
کتابفروشی نشر چشمه : خیابان کریمخان زند، نبش میرزای شیرازی

 

 یک غزل ازصفا:    

  روزی که سرد بود ــ چه سرمایی! انگار داشت چشم تو یخ می بست ــ

از پشت عینک آینه ی چشمت  افتاد روی برف ولی نشکست

روزی که تلخ بود، ویک لیوان  چایی کنار پنجره می چسبید

آنسوی پنجره تو که می رفتی،  اینسو، منی که رفتی و رفت از دست

                                

با شال صورتی تو چه زیبایی!!... بودی... چه صورتی!! به چه زیبایی !!

شاید هنوز باشی اگر در تو،  ته مانده ای از آنهمه خوبی هست

خوبی اگر هنوز کمی خوبی  خوبی که از تو هیچ نمی پرسم

دنیای من چرا شبیه تو نیست  دنیای تو چرا شبیه من است

 دنیای من؟! چه رنگ غم انگیزی...  از نیشخند هرکس و هر چیزی

می شد که جان به در ببرم – رنگم-  روزی اگر به رنگ تو می پیوست

نوشیدمت به تلخی تنهایی، آن روز برف بود و چه برفی بود

برفی که جز من و تو که می رفتی  بر روی شانه های کسی ننشست

از پشت عینک آنچه که می دیدی  یک لحظه هم به من شبیه نبود

اینسوی هر چه پنجره می دیدم  دنیای من به من شبیه تر است

 

یک سو کسی نبود که می آمد  آنسو کسی نبود ... چه سرمایی !!...

یک سو هم آنچه بود به سردی داشت  در تکه های آینه یخ می بست